شعر فرزانه
صفت هامبهم وفعل هابی مصدر!! فعلی بایدبی زمان که دلالت کند به لحظه های باتوبودنم وقتی تونیستی اندوهم وصف نشدنیست!؟ هیچ مکانی ظرفیت دلتنگیم راندارد! ظرف زمان ازبودنت خالیست! عمق فاجعه ازنهادم پیداست!! وقتی درضمیرم تنهاتورامی خواهم بدون هیچ ابهامی ساده بگویم دوستت دارم مخاطب زبان نفهم من ! امشب بیاوشعرمراپرترانه کن گل واژه ای بیاروغزل عاشقانه کن دربزم شعروادب نیست جای من برمن مگیرخرده وکمتربهانه کن گیرم تمام قافیه هایم غریب است ازعشق مثنوی بسازوبسویم روانه کن شعرترم که پرازسوزودرداست مصداق گریه واشک شبانه کن این شعررابه قالب قلبم سروده ام کمتربه وزن وعروضش نشانه کن احساس رابه جناس وردیف نتوان گفت کمتربه شعرمن بخندوجنونم فسانه کن اکنون که شعرمراپاره میکنی درآب جویباربریزوروانه کن.. شعر فرزانه باز هم فصل بهاران می شود سال نوکم کم نمایان می شود خدایاسال تحویل ازتومن عیدانه می خواهم تنی سالم لبی خندان دلی مستانه می خواهم به به چه خوش آیدکه دراین فصل بهاران مگذارکه درحسرت دیداربمیرم فصل گل آمدگلستان بوی باران می دهد امشب بیا که کاسه صبرم شکسته است زنگارغم به چهره زردم نشسته است بااین شرابها که مستم نمی کنند ساقی زبسکه باده به من داد خسته است
گفتی که شوی یارمنو راست نگفتی شعرفرزانه ساقیا عیدآمده میخانه راآماده کن کوزه راپرکن زمی پیمانه راآماده کن فرزانه یک عشق برای زنده بودن کافیست خون برادرم بریخت توعبرت نمیکنی ظالم تری زظالم وحیرت نمیکنی دورخودت هزارمحافظ نشانده ای ملت اگرکشند توغیرت نمیکنی
برای گفتن من
برچسبها:
برچسبها:
عیدمن وقتی نباشی پیش من
مثل عیدسوگواران می شود
سنبلم پژمرده همچون روح من
سبزه عیدم پریشان می شود
ماهی تنگ بلورم توی آب
از نفس افتاده بیجان می شود
آینه مات است برچشمان من
ازغم من شمع گریان می شود
جام گلگون دلم آشفته حال
گرگرفته داغ وسوزان می شود
روزمیلادم رسیده بازهم
خانه ام خالی زیاران می شود
انتظارشادباش ازسوی تو
نیست درقلبی که ویران می شود
دل بریدن ازهمه امیدها
درنبودت سخت آسان می شود
مثل هرسال دگراین سال هم
بی توعیدم طی به هجران می شود
فرزانه
برچسبها:
خدایاطالعم نیکوبگردان نعمت افزون کن
دراین سال مبارک دلبری جانانه می خواهم
فرزانه
بالاله رخی روی کنم جانب صحرا
تا دست کنم حلقه به دور کمراو
ازشرم رخش رنگ رود ازرخ گلها
فرزانه
دروحشت اندوه شب تاربمیرم
دشواربودمردن وروی توندیدن
بگذار بدانگونه وفادار بمیرم
بوی نرگس بوی سنبل بوی ریحان میدهد
زیرباران شکوفه فرشی از گل بر چمن
رخ نمایان کرده ساقی می به یاران می دهد
فرزانه
گفتم چه شود عاقبت کار؟ نگفتی
آنشب که به نیتش گرفتم فالی
حافظ توچرا ؟پس توچراراست نگفتی؟
رقص کن بامن که دوران بی وفایی می کند
تابسازم باغمش سازوطرب آماده کن
یک خنده برای دل ربودن کافیست
صد بار اگر ترک خورد دل از یار
یک بوسه برای غم زدودن کافیست !
فرزانه
برچسبها: